اعتماد به خدا..
دزد روزه دار
:عارفی می گوید
بعد این که دزدان غافله ما را غارت کردند نشستند و مشغول خوردن غذا شدند
یکی از آن ها را دیدم که چیزی نمی خورد. به او گفتم : چرا با آن ها غذا نمی خوری؟
.گفت: امروز روزه ام
!!!گفتم: دزدی و روزه گرفتن، عجب است
گفت: ای مرد! این راه صلح است که با خدای خود واگذاشته ام. شاید روزی سبب شود و با او آشنا شوم
آن عارف می گوید: سال دیگر او را در مسجد الحرام دیدم که طواف می کند و آثار توبه از وی مشاهده کردم، رو به من کرد و گفت: دیدی که آن روزه چگونه مرا با خدا آشنا کرد
آخرین نظرات